هوای کودکی

به نام خدا

.

.

می گن عدو شود سبب خیر...

هنوزم کسی وبلاگ می نویسه؟

بعد از قریب به نه سال دوباره اینجا می نویسم

تو این نه سال خیلی اتفاق ها افتاد

من دیگه اون مهشید سابق نیستم

فاستعذ بالله انه هو السمیع العلیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

گاهی توی زندگی سرت رو... حالا یا میندازی پایین یا می گیری بالا و بکوب حر کت می کنی؛

مثل وقتایی که برای یه سفر کاری فرضا از مشهد راه می افتی به سمت تهران دیگه برات اهمیت نداره تو مسیر چه مناظری رو می بینی ، مناظر زیباست ؟ نیست؟ یا اینکه چند بار اون مسیر رو رفتی؟ یا... این روزها هم با این سبک زندگی و با این هجمه ی افکار حتی ممکنه تهران به اون عظمت رو هم رد کنی و اصلا متوجه نباشی!!

خلاصه گاهی سرعتت خیلی بالاست! نفس کم میاری سربالایی زندگی رو؛ چپ می کنی سرپایینی ها رو...

گاهی باید کمی، برای شاید چند ثانیه، یا دقیقه، یا ساعت یا.... یا حتی سال ،‌بزنی کنار ،‌ترمز دستی رو بکشی بالا و به قول کشور دوست و برادر همسایه "ایسته کنی" ؛ تا حداقل ِ کم جایگاه خودت رو توی نقشه پیدا کنی، ببینی چقدر به مقصد مونده، آیا مایحتاجت کفاف راه باقی مونده رو می کنه؟، اصلا مسیر رو درست می ری؟ راه نزدیکتری نیست؟ یا حتی دورتر اما هموارتر؟!...

باید مثل علامت "م" وقف قرآن توقف کنی تا با نفس بیشتری ادامه ی آیه های زندگی رو بخونی تا مبادا وسطش کم بیاری و معنی جمله تغییر کنه!

باید...

تو فلسفه وقوف در عرفات بیشتر تاکید رو تامل و تفکر و خودشناسی است برای خداشناسی و حتی برای توبه و بازگشت،‌ فرصتی برای رشد و تعالی... فرصتی برای خوب شدن ،‌خوب بودن، خوب موندن؛

و "وقوف" که بعد از قریب به یکسال به این نام مفتخر شده به منظور همین تامل و تفکر و گاهی جدا شدن یا حتی کنار کشیدن یا.... از دنیای واقعی است به منظور نظاره کردن خودم از جایگاهی جدای از مکان حضورم!!

وقوف، فرصتیه برای آروم شدن،‌حتی برای چند ثانیه ، فکر کردن حتی برای چند لحظه، و ان شاءالله تامل درست برای تمام باقی این عمر...

به وقوف حقیقتا خوش اومدین

ان شاءالله از این به بعد بیشتر اینجا خواهم بود! :)

فاستعذ بالله انه هو سمیع العلیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
معتقدم خدای ما ، کسی که عبادتش می کنیم،‌کسی که سجده اش می کنیم، کسی که می پرستیمش...
همون کسی یا چیزی هست که بیشترین وقت و انرژی و توانمون رو براش به کار می گیریم
ما در حقیقت خدا رو گم کردیم...
لابلای تموم خداهای ساختگی خودمون که برخلاف گذشته نه از چوبن ... نه از سنگ!!!
و من الله توفیق...

فاستعذ بالله انه هو سمیع علیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

خوب نوشتن و چیزهای خوب نوشتن همیشه آرزوی هر کدوم از ما بوده و نمی تونیم منکرش بشیم حتی اگه الان برامون مهم نباشه زمان مدرسه و درس انشاء حتما اهمیت داشته اینکه معلم انشاء تحسینمون کنه یه تشویق بزرگ برای باز هم خوب نوشتن به حساب میومد و حقیقتا هم تاثیر داشت

خاطرم هست یکی از انشاء ها قرار بود از زبون یه وسیله بنویسیم تا جایی که یادم میاد من از زبون مدادم نوشتم از لحظه ای که درخت بود تا زمانی که به عنوان یه مداد نیمه تمام و کوچیک طرد میشد الان که دارم یادآوری می کنم خودم هم شک می کنم آیا چنین چیزی بوده؟، آیا واقعا من چنین انشاءای با اون سن کم نوشته بودم؟ یادمه معلم هم تعجب کرد و پرسید خودت نوشتی؟ برعکس همه ی اون روزهایی که بابا تو نوشتن انشاء کمکم می کردن و معلم هیچی نمی پرسید!!

حالا هم گاهی بعضی تعریف ها تشویقم می کنه به بهتر نوشتن، تعجب نکنید سلایق فرق می کنه همون قدر که شما از این موضوع در عجبین که "چی؟کی از نوشته های تو تعریف کرده؟!!" همون قدر هم تعدادی از دوستان لطف دارن و جدای از تعارف های دوستانه استقبال می کنن؛ که باعث شد مدت زیادی رو بذارم تا خیل عظیمی از نوشته هام رو که هر جایی از این دنیای مجازی و یا حتی در دنیای واقعی ضبط و ثبت شده بود رو مرور کنم بلکم علت این استقبال بعضی دوستان رو متوجه بشم که هم خودم بتونم خودم رو باور کنم و هم بیشتر در جهت تقویت نقاط مثبتش تلاش کنم و بتونم یه روز تموم ناگفته هایی که باید گفته بشه رو به نوبه خودم بیان کنم و در مقابل حمایت و پشتیبانی بقیه رو جذب که لازمه ی این امر همون خاصیتیست که این روزها بهش می گن "طرف حرفش خریدار داره" آخه می دونیم که اصولا هر کسی هر چیزی بگه که قابل اعتماد نیست تو دنیای امروز یا باید گوینده، شخصیت قابل طرحی داشته باشه تا براساس معروفیت یا مشهوریت و یا محبوبیت حرفش خریدار داشته باشه یا حرفش حرف دل مردم باشه و مشکل اینجاست که حرف دل مردم این زمونه گاهی اون حرفی نیست که باید؛ پس باید حرف خاصیت سومی داشته باشه که قابل پذیرش و فهم ساده بوده و حتی برای اون هایی که حرف ، حرف دلشون نیست و اون خاصیت همون شیوایی کلام و محتوای پخته اشه

اولی رو باید با تکرار و تمرین بدست آورد و دومی رو با مطالعه ؛ دقیقا دو خصلتی که در نسل ما رو به نقصان رفت و نسل بعد هم که...

از حق نگذریم نسل جدید استعدادهایی دیده میشه که نسل ما متاسفانه با بی توجهی این ذوق رو کور می کنن

گفتم و گفتم و گفتم که برسم به اینجا

گاهی وقتی تو مرحله اول یعنی تمرین برای شیوایی کلام هستی یه حسی میاد سراغت حس می کنی اونقدر محو این شیوایی و تعارف دوستان شدی که انگار محتوا رو از یاد بردی ؛ شایدم هنوز کلامت ارزش برچسب ادبی خوردن نداشته باشه اما پیگیری یه عده از نوشتنت دلتو می لرزونه که مبادا بخوای باشی به هر قیمتی ؛ که دیگه نه حرفت ارزش داره نه نوع بیانت نه خودت نه افکارت و نه...

ساده بگم بارها نوشتمو آخرش چیزی غیر از اون نوشته ها و حرفی غیر از حرف خودم رو ثبت کردم شاید با حرف دلم میزون بود و گاهی با حال دلم ...  شاید گاهی گفتم که تلنگری باشه به دل خودم اما نقل قول بود نه کلمات خودم و با این وجود بازم بودن کسایی که نمی دونم کی هستین اما پیگیرین و ساکت که دلمو لرزوند! نمی خوام برای کسی بنویسم و تائید و تمجید کسی رو طلب کنم نمی خوام چیزی بنویسم که باور ندارم صرفا برای اینکه کسی رو جذب خودم کنم نمی خوام چیزی رو به زبون بیارم که حقیقت نیست تا بتونم بمونم تو این دنیای مجازی اونم به هر قیمتی؛ وقتی از هوای کودکی اومدم اینجا شاید خواستم خود خود خودم باشم یعنی گاهی بزرگ فکر کنم برعکس هوای کودکی که فقط فکر های بزرگ می کردم و حرف بزنم بدون اینکه کسی به خودش بگیره یعنی دقیقا برای اینکه همه به خودمون بگیریم ! یه حقیقت همیشه هست و اون اینه که ما آدم ها خیلی چیزها رو فراموش می کنیم...

و من این مدت فکر می کنم یه چیزی رو فراموش کردم اینکه نمی تونم بنویسم چون خودم نیستم چون دارم سعی می کنم جوری بنویسم که شرایطم مانع از بودنم تو این فضا و دوستی های قدیمی نشه

عجیبه که حتی اگه بخوام و خیلی چیزها رو از گذشته ام حذف کنم اما بازم هستم! چیزهایی که خوبن و برای بد بودن قصد حذفشون رو ندارم فقط نمی خوام مانع باشن برای تصمیم درست گرفتن

چند وقت پیش یه دوست قدیمی ِ اینجایی از حرفم و نظرم سوء برداشت کرد اما کاش می تونستم بهش یادآوری کنم که این جریان قبلا هم پیش اومد برای کسی که اون دوستش داشت پس چرا اون زمان جور دیگه ای فکر می کرد و جور دیگه ای قضاوت و جور دیگه ای برداشت به قول معروف "مرگ خوبه اما برای همسایه"؟!!

قضاوت که نباید کرد اما اگر نمی تونیم و باید قضاوت کنیم! قبلش یه تحقیق بکنیم حداقل تو منابعی که داریم در موردش طرف رو متهم می کنیم

شاید تا یه مدت ننویسم تا وقتی که کسی رأس ساعت بخصوصی تقریبا هر شب یا صبح به اینجا بی سرو صدا سر نزنه و بقیه هم برای هزارمین بار دونه دونه تگ های این وب رو زیر و رو نکنن ؛ به هر حال درسته با انتشار نظراتم تو محیط مجازی و ایجاد امکان رویت برای بقیه به نوعی این حق رو به همه می دم که هر جور دوست دارن برخورد کنن اما حقیقت اینه که از خودم می ترسم؛ از اینکه فکر کنم می نویسم برای بقیه...! شایدم یه روز بتونم با حضورتون کنار بیام! همه ی اینا یعنی من بازم نمیتونم کامل دل از اینجا بکنم :)

ممنونم از پیگیری و حضورتون

و من الله توفیق...

فاستعذبالله انه هو سمیع علیم

بسم الله الرحمن الرحیم

کســـی کــــه بهشت و دوزخ را در پیـــش دارد آســوده نباشـــد.[مردم بر سه دسته اند] کسی که با شتاب در تلاش است رهایی می یابد، و کسی که جوینده هست اما به کندی حرکت می کند امید به نجاتش هست، و کسی که کوتاهی کرده و مقصر است در آتش سرنگون است. راست و چپ گمراهی است ، و راه وسط صراط حق است. کتاب ماندگار خداوند و آثار رسالت بر این راه قرار دارد. گذرگاه سنت پیامبر از این راه است، و کار همگان به این جایگاه باز می گردد. کسی که دعوی ناحق کرد، هلاک گشت ، و کسی که دروغ بست زیان دید . کسی که در برابر حق ایستاد هلاک شد، و در نادانی آدمی همین بس که قدر و اندازه خود را نشناسد. بنیادی که بر پایه تقوا روییده از بین نرود، و کشتزاری که آب تقوا به آن رسیده تشنه نگردد. پس [برای مصونیت از آتش فتنه] در خانه های خود بمانید ، و روابط میان خود را سامان بخشید ، که توبه در دسترس شماست. جز پروردگار خود کسی را نستایید ، و جز خودتان را ملامت نکنید.

امام علی –علیه السلام-  خطبه 16 نهج البلاغه