آخر دنیا همین جاست!!

فاستعذ بالله انه هو سمیع علیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

بچه که بودم برام جالب بود تو فیلم ها و سریال ها یا حتی همان کارتون جذاب کودکیمان؛ جودی ابوت را می گویم ؛ نامه ها و متن ها نوشته می شد و بعد برگه مچاله می شد و می افتاد یک گوشه اتاق

این روزها چیزی شبیه به همان جریانم

می نویسم ؛ تایپ می کنم؛ گاهی خط می کشم روی همه ی نوشته ها ؛ گاهی دیلت ؛ گاهی سیو برای روزی که هیچ وقت موعدش نمی رسد ؛ گاهی ...

انگار پر از حرفم و هیچ چیز برای گفتن ندارم

گاهی همان قدر حس می کنم باید سکوت کنم که مطمئنم در برابر سکوتم مسئولم

اماچه فایده؟!!

گاهی حرف ها گوش شنوا می خواهد و کسی نیست ؛ گاهی هم حرف باید درست ادا شود و من توان گفتن ندارم و گاهی که... خودم خوابم

می گفتن جمعه آخر دنیاست... اما هیچ کس ندید... ولی من آخر دنیا رو دیدم

درست اون روزی که احادیث واقعیت پیدا کرد و رشوه اسمش شد هدیه

روزی که آدم ها آبروی هم رو پله های ترقی برای پیشرفت خودشون قرار دادن

روزی که بهترین دوست ها بزرگترین خنجرها رو همراه داشتن

روزی که...

روزی که به سادگی با دین و آئینمون بازی شد

روزی که حلال و حرام موسیقی را کمیته ای تشخیص می داد که بحث صلاحیتش خود بحثی است

روزی که بانکداری اسلامی شد سود های چند درصدی

و شاید ربا همان کارمزد!

روزی که بازی شطرنج  شد یک بازی فکری حلال و حرامش... و نقاشی حیوانات و مجسمه سازی هنرهای تجسمی...

روزی که... (بماند!)

و روزی که کودک 11- 12 ساله از ترس پایان خیالی دنیا اشک می ریخت و آرزو می کرد هیچ وقت امامش ظهور نکند

بچه های دیروز هم منتظر معاد و قیامت و ظهور بودند

بچه های دیروز هم منتظر قیام و انتقام آقاشون بودن

بچه های دیروز هم احساس و عاطفه داشتند

بچه های دیروز ...

بچه های دیروز عاشق که می شدن برای بیان عشقشون سرخ و سفید می شدن که بگن عاشق خدان، که بگن بخاطر خدا عاشق امام رضان که بگن عاشق انتظار و منتظرن... عاشق بودن، چون عشق ارزش داشت

بچه های امروز اما..

عاشقند؛ عاشق کیک شکلاتی ؛ عاشق سالاد ماکارونی ؛ عاشق بابا و مامان و معلم و دوست و...

سخته

سخته یه شبه تموم این عشق ها رو به خاطر آمدن یک مرد بعد از هزاران سال از دست بدی

سخته!!!

پس به صرفه است که هیچ وقت نیاد

این یعنی انتظار به سبک این روزها چیزی که در غیاب پدر و مادر کارمند ؛ بیگانه ها، به بچه های امروزمون دیکته می کنند...

کاش پدرهای امروز و فردا مثل پدرهای دیروز و پریروز ها بچه های صالح را فقط از خدا بخواهند توی قنوتشون، سجده هاشون، حتی کنار کعبه ؛کاش مادرهای امروز و فردا مثل مادرهای دیروز و پریروز ها با وضو شیر به بچه هاشون بدن و با دعا و قرآن لالایی نه آهنگ های ...

کاش

کاش لابلای افسانه های مرد عنکبوتی و بت من و ارباب حلقه ها و... هم که شده قصه واقعی مردی را می گفتند که در باران .. روزی... خواهد آمد

کاش ....

دلم می سوزد؛ آتیش می گیرد برای آقایی که وقتی به خودم نگاه می کنم فکر می کنم چقدر دلش را خون کردم و باز انتظار دارم اسمم  را لابلای قنوت نماز شبش ببرد، که وقتی به آدم ها نگاه می کنم گاهی انتظارشان را ریشخند می بینم!

دلم می سوزد و آتش می گیرد برای غربت مردی که همه ادعای یاریش را داریم به شرطه ها و شروطه ها و انا من شروطه ها!

هیچ چیز عوض نشده

امروز تکرار همان دیروز است

اینجا کوفه ، سال 1391 شمسی است

و ... کل یوم عاشورا و کل ارض کرب و بلا

حالا می فهمم چرا با آن جمعیت میلیونی حاضر در مسجد جمکران شب تولد آقا آن هم با آن گرمی هوا و سختی راه و... باز هم هنوز 313 نفر مانده اند

خدایا رو سیاه نشویم زمانی که اماممان برای سفید بختیمان ظهور خواهد کرد

اگر مشکل روحی عصبی بیماری قلبی چیزی دارید ک هیچ وگرنه این مطلب رو بخونید

 (کلیک کنید)

راستش بد هم نبود حس کنی فردا دیگر هیچ چیز سر جایش نیست حس کنی نشستی سر سفره و یکهو زمین می لرزد و شکافی به چه عظمت از میان سفره می گذرد و فاصله ی چند سانتی متری تو و خانواده میشود فرسخ ها

راستش من هم گناهم کم نبود و ایمانم آنقدر که باید قوی ...نمی دانم باور کردم یا نه چون در مقابل تمام مدعیان ایستادمو با سند مقاومت کردم ؛اما می دانم هیچ وقت وقت نذاشتم که فکر کنم برای قیامت چه ها کردم، چه ها گفتم و چه ها دارم؛ چون تازه فهمیدم با تمام ادعایی که در قبول قیامت دارم اما به یادش نبودم ؛ انگار قیامت هم شده بود چیزی شبیه روزمرگی های امروزمان، شبیه روابط عاطفیمان،شبیه دوستی هایمان، شبیه... قصد کردم هر روز با خودم هر لحظه تکرار کنم شاید امروز آخر دنیا باشد

درست شبی که فرداش آخر دنیا بود ؛ یلدا داشتیم ، میلاد امام موسی کاظم - علیه السلام - بود و من هم که 19 روز زودتر متولد شدم

همه بودن؛ همسرم، مامان ها و بابا ها و خواهرها و برادرها و خاله ها و دایی ها

خوش گذشت بحمدلله

خاطره انگیز بود ماشاءالله

و به شدت به یاد ماندنی

کل تزئینات کار خودم بود این بود که کادو ها و میز و میوه و ... برایم خاص بودو پر خاطره

هوای کودکی 4 ساله شد انگار! ؛ با حفظ سمت ؛ بعد از تمام نقل و انتقالها این بار برای همیشه اینجام ، انشاءالله

ممنون از تموم دوستانی که هنوز کودک 12 ساله 4 سال پیش رو بیاد دارید؛ تک تکتون برام ارزشمندید... به اندازه عمری که تو این 4 سال گذشت...

پ.ن 19 دی ماه 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوستان

از تک تکتون که بهم لطف داشتید برای تبریک تولد؛ چه از طریق این فضا و چه پیامک ممنونم ، شیرینه اینکه ببینی با گذشت زمان خاطراتت نه تنها رنگ کهنگی نگرفته که حتی تو خاطر دوستانت موندگار شده ؛ فقط می تونم تشکر کنم و ...

برای اینکه اینجا پاسخگوی محبتتون بودم عذر می خوام این روزها حسابی درگیرم و تو این ماه که پیش روست زیاد امکان سر زدن به وبلاگهاتون رو ندارم هر چند تو این مدت که نمی نوشتم ازتون بی خبر نبودم انشاء الله به دعای شما اگر عمری باقی بود باز هم به تک تکتون سر خواهم زد؛البته تو این یه ماه اینجا هستم و ممنونم از حضورتون که دلگرم کننده است برای بودن...

و اینکه...

ضمن تسلیت ایام پیش رو انشاء الله عزاداری هاتون قبول باشه و ....

التماس دعا

(چون قالب اذیت می کرد و عوض کردم یه خورده بهم ریخته است ببخشید؛ انشاءالله در اسرع وقت تغییرش می دم)