هوای کودکی

من یک مسلمانم؟!

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۲ ب.ظ

بسم الله الرحمنالرحیم

سلام

راستش را بخواهید داشتم فکر می کردم اسلام داشتن این دوره به گمانم از اسلام داشتن زمان پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - هم سخت تر شده


آن دوره اگر می گفتی مسلمانی نامسلمان ها روی ریگ های داغ، سنگ های عظیم روی سینه ات می گذاشتن تا از مسلمان شدنت پشیمان شوی ؛ این دوره اما تلخی حرف ها و افکار بعضی مسلمان ها از ریگ های بیابان زننده تر است به خصوص وقتی زیبایی کلامشان ترس گمراهی در وجودت ایجاد کند... اگر بگویی مسلمانی جبهه می گیرند و مدعی که "تو از اسلام چه می دانی اینها همه افراط است و ال و بل و..."؛ "خمس بدهیم که چه؟ پول بریزیم توی جیب ...!" یادم هست همکاری می گفت می داند که باید خمس بدهد اما دنبال مساله اش نمی رود تا مسوول نشود!!!


راستش را بخواهید این دوره آنقدر یه عده مسلمان واقعی بودن را افراط جلوه دادن که حتی تشخیص اینکه کی قرآن بالای نیزه گذاشته و کی تیر توی بازو سخت شده


می دانید چیست؟ به قول به گمانم فرزند شهید مطهری اسلام ما ایرانی است و به قول آقای قرائتی صرفا برای نماز و روزه و حج شاید سری به رساله ها بزنیم


کاش می فهمیدیم اسلام همه ی زندگی ماست


راستش را بخواهید این روزها همه چیز شده سلیقه های شخصی ؛ خیلی هم بخواهیم از خودگذشتگی کنیم از القائات عده ای پیروی می کنیم که شاید هیچ صلاحیتی در امر اسلام ندارند... شاید اصلا مسلمان نباشند؛ کار ندارم چه دین دیگری؛ به هر حال اینجوری که بویش می آید همه ی ادیان دستخوش سلیقه های فردی و حزبی قرار گرفته


قرآن را نتوانستند تحریف کنند اما اسلام را  بی سر و صدا انگار چرا!!


در هر حال کمی احساس مسئولیت کردن نسبت به دینی که دلیل بودنش ما و آرامش و آسایش و ... و در کل کمال و ترقی ماست بد نیست شاید کم باشد اما از هیچی بهتر است


کمی شک کنیم به اینکه شاید کمیته های ارزیابی یا به هر دلیل علمش را ندارند (توجه دارید که کم پیش میاید کسی با توجه به علم و توانایی هایش در جایگاه خود باشد) یا سکوت می کنند یا حواسشان نیست یا آنقدر سرشان شلوغ است که نمی بینند یا اصلا کار نمی کنند یعنی کمیته ای نیست فقط اسمش یدک کشیده میشود!


مثلا خاطرتان هست برنامه ی یکی از بانکها که به ظاهر به نیت ارائه ی خدمات راحت تر برای مسلمانانی بود که عاشق حج تمتع بودند و امکان مالی محدودی داشتند و شاید از روی نداستن مسئله؛ استقبال کردند؟! ؛ آن زمان مسئول ثبت نام بودم اما الحمدلله از آن بانک دیگر؛چند هفته ای نگذشت که این بار صدای عده ای هر چند دیر اما بلند شد که این نوع ثبت نام رباست و همه ی تبلیغات تلویزیونی و ثبت نام ها لغو گردید چه هزینه ها که این بین بیهوده هدر رفت کاش این کارشناسی از بطن ماجرا وجود داشت... هر چند به روایتی کارشناسانش هستند....


یا وقتی شنیدم یکی از تالار های پذیرایی جدید التاسیس مشهد صدف صرف کرده! البته می دانید که این قبیل فضاها تحت نظارت است!!


این انیمیشن یا پویا نمایی هم تولید داخلی است اگر اشتباه نکنم و حتی اگر تولید خارج هم بود پخش شده از همین شبکه ی ایرانی اسلامی ماست اصلا نیاز به دقت هم ندارد فقط تماشا کنید شخصیت هایی که دنیای کودکان امروز ما را می سازد تصورتان از آینده ای که به دست این کودکان بنا خواهد شد چگونه است؟!

 

یادمان باشد تمام عقایدی که امروز برای من ، شما و تمام همسن و سالان مان یا حتی آن ها که قدیمی ترن ارزشمندند همان هایی هستند که سال ها پیش درست زمانی که افکارمان شکل می گرفت و هویتمان ساخته می شد آموختیم...

 

شاید آن زمان که مادربزرگ تسبیح به دست وقتی التماس دعا می گفتیم فقط ما را دعا نمی کرد شاید آن زمان که توی مسیر پیاده روی مادرمان تکه نان کنار خیابان را بر می داشت و می بوسید و گوشه باغچه می گذاشت یا برنج های اضافه را برای گنجشک ها می پاشید و ما هر روز دعا می کردیم که نه بارانی باشد برای خیس شدن و نه برفی برای گوله شدن تا اشی مشی قصه هایمان بنشیند لب بوم مانو برنج ها را ببیند ؛ شاید آن زمان که اگر کمی ماشین کناری یا پشت سری یا جلویی خش می افتاد بابا شماره تماس می گذاشت برای جلب رضایت...


اما امروز وقتی برای خرید؛ مغازه دار می گوید 100 تومان طلبمان و ما برای همین صد تومان به ظاهر بی ارزش کلی طلب حلالیت می کنیم که اگر مسیرمان آن طرف ها نیفتاد حلال شود و بعد که صد تومان را می بریم مغازه دار پوسخندی می زند انگار اصحاب کهفیم که بی خبر از بی خیالی آدم ها...


یادم هست روزی یکی از ادیبانمان در برنامه ای می گفت بچه های ما از همان ابتدای کودکی به یگانگی پروردگار شهادت می دادند که "یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود" ؛ اما داستان های امروز کودکانمان پر است از حضور بی حضوری خدا!


حتی یادتان هست توی بازی هایمان هم "فقط" دل می بستیم به نگاه خدا؟ "تاب تاب عباسی، خدا منو نندازی"


توی یکی از مسافرتهام وقتی برای استراحت توقف کردیم خانواده ی کوچکی دیدم که بساط ناهارشان را تازه پهن کرده بودند پدر و مادر از کودک حدودا 5-6 ساله شان خواستند که دعا کند، کودک با اشتیاق دعا خواند غذایشان را که خوردند باز هم کودک دعا خواند آن زمان حدودا 23 یا 24 ساله بودم- فکر می کنم- اما تازه فهمیدم چقدر از این کودک بچه ترم و خدای او چقدر در نظرش بزرگ ؛ کاش خدا در این بلبشو حفظش کند... انشاءالله


ما همیشه طلبکار خدایی هستیم که همیشه بیش از و پیش از لیاقتمان عطا کرد


و اما دلیلی که دلم را وادار به گفتن اینها کرد فقط تلویزیون و برنامه هایش نبود...


چند صباحی است عده ای دوست نسبتا قدیمی به دلایلی ایمان من رو زیر سوال می برند راستش را بخواهید هر زمان بحث حقی می شود خیلی ها از من خورده می گیرند آخرین بار دوستی می گفت "مهشید دلمان برای خنده هایت تنگ شده ، کاش همان مهشید سابق بودی ، این اعتقادات تو ، تو را از ما دور کرد" اما کاش آن دوست می دانست خنده و شادی من کجا گم شده ، کاش می فهمید که کوتاهی های امثال او خنده را از لبانم دزدید ، کاش می فهمید اسلام محدودیت نیست، کاش می فهمید ادای وجوه شرعی از دست دادن مال نیست، کاش می فهمید غصه های من برای فردای او و امثال اوست، کاش می فهمید تمام اسلام و رعایت اصول اخلاقی و اجتماعی اش برای آرامش این دنیا و آن دنیای اوست؛ کاش می فهمید این خود او بود که من رو از خودش دور کرد


اینها هیچ کدام به معنای این نیست که من و ایمانم آنقدر کامل باشد که حالا غصه ی نقص دیگران را بخورم بخشی از غصه های من مربوط به خود من است فاصله ای که تا خودم دارم، خودی که خدا می خواست... حتما آن ها از من کامل ترن فقط در بعضی کارها آن هم شاید ظاهرا کوتاهی می کنند برای همین است که هیچ وقت به خودم اجازه نمی دم در ایمان کسی به خدا شک و قضاوت کنم درست عکس چیزی که همه در مورد من فکر می کنند و جمله ای که نثارم می شود...


خدا همیمان را ببخشاید


دیشب عهد کردم همه را ببخشم به این امید که بخشیده شوم


نه ایمان من برای کسی است نه ایمان کسی به داد بی ایمانی من می رسد ، فقط خواهشا حواسمان باشد اگر در راه رسیدن به رضای خدا نمی توانیم به کسی کمکی کنیم در ارتباط او با خدا خودمان را در مقام قضاوت قرار ندهیم هیچ وقت به کسی توهین نکنیم شاید این بین کسی حتی با ظاهر به ظاهر نامقبول یکی باشد از اولیای خدا، احترام به آدم ها یکی از شروط مسلمانی است و حسن ظن به ایمانشان؛ هیچ وقت اگر به ظهور ایمان نداریم انتظار را به سخره نگیریم که اگر فرض محال ظهوری هم نبود رو سیاه ماجرا ماییم چرا که آرامش یک منتظر را تجربه نکردیم و همیشه بیش تر از او در عذاب این روزها بودیم یک منتظر صبرش کمکش میکند برای تحمل این روزها و این آدم ها... و من مطمئنم که انتظار همیشه پایانی داشته...


انشاءالله


چقدر هول برم می دارد وقتی یاد این فراز از دعای عهد می افتم که "... و آن حضرت را ای پروردگار فریادرس بندگان مظلومت قرار ده و ناصر و یاور آنان که جز تو ناصر و یاوری ندارند و مجدُد احکامی از قرآن مجیدت که تعطیل شده..." چقدر فاصله داریم تا اسلام واقعی؟!!


و اما اندر احوالات موضوع روز که همان انتخابات است


یک چیز را به خاطر داشته باشید درست است انتخاب امروز ما به نوعی سازنده ی فردای ماست اما یادمان باشد وقتی کسی را انتخاب می کنیم در حقیقت در آینده ی او تاثیر گذاشته ایم یک جور دین گردنمان هست چون اگر ما انتخابش نمی کردیم می توانست به هر کاری که قبلا اشتغال داشت یا حتی کار جدیدتری ادامه دهد اما این ماییم که آینده اش را برایش انتخاب می کنیم پس اولا مدیونش نشوید اگر ایمان دارید توانش را ندارد سر لجبازی های سیاسی بازی انتخابش نکنید اگر ایمان دارید و انتخابش کردید حتی اگر نتوانست باز هم به خاطر تصمیمی که ما برای آینده اش گرفتیم موظفیم حمایتش کنیم (لطفا معنای حمایت را خارج از آن چیزی که عرفست معنا کنید!) و حتی اگر رای اکثریت به هر نحوی چه حق چه ناحق بیرون آمد و خلاف خواست ما باز هم به عنوان انسان هایی که در یک اجتماع زندگی می کنیم موظفیم به احترام به رای اکثریت (چقدر هم که بیانات من مثمر ثمر است!!!:-) ) یک چیز مهم تر و آن اینکه وقتی از کسی قصوری دیدیم چقدر خوبست که یادمان باشد اگر انتخاب شد برای این بود که در جایگاه گذشته اش ستودنی بود و البته قابل قبول، به هر حال همه ی ما می دانیم مدیریت شهری با جمعیت 10 میلیون ساده تر از کشوری با جمعیت 70 میلیون است و این یعنی از هیچ کس انتظار معجزه نداشته باشیم؛ چون در توان هیچ یک هم نیست!


حالا با توجه به حرف های من که تحت تاثیر هم قرار گرفتید مثل بچه های خوب بدون جنجال و دور از خشونت و امثالهم می روید پای صندوق های رای مثل بچه (بیب) رای می دهید

:-P


به قول شخصیت فردوس "افتاد؟"


و من الله توفیق...

 


حضرت علی -علیه السلام-
کسی که به تو گمان نیکی برد، گمانش را (عملاً) تصدیق کن.
(نهج البلاغه نامه 31)
  • ۹۲/۰۳/۰۸
  • م فیاضی

نظرات  (۳۰)

  • عاطفه گرزین
  • به نام خدا
    سلام ابجی مهشیدم
    باخیلی از عقایدت موافقم و واقعا متاسفم هم برای رسانه ی ما که دقت و وقت لازم وبه کار نمیبره چه برای کودکان که حتما یکی از ملزوماته و بسیار مهم و حتی سرنوشت ساز و چه برای بزرگسالان
    و متاسفانه کسانی که دست اند در کار تولید این اثار هستند و یارسانه ای های ما متاسفانه متاسفانه اکثریت همین عقایدی رو که در این برنامه ها میبینیم رو دارن واگر بشون خورده هم بگیری مثل همون مغازه داری که برای انجام تکلیف و برداشتن از گردن خودت میری پیشش پوزخند تحویلت میده و تورو ملزام به سکوت میکنه...
    داد ازین زمونه..
    باید پدرمادر ها و بزرگترا دقت کنند و کم کاریه عده ای رو به دوش بکشن
    مهشید جونم اگه مستن ظهورو ندیدی ازین لینک دانلودش کن فوق العادس:

    http://www.asr-entezar.ir/archives/2411#comment-29374

    سلامت باشی ان شالله
    به نام خدا
    سلام مهشید جان
    نماز و روزه هات قبول باشه

    به نام خدا

    سلام مهشیدخانوم جانم.. پس چی:)) مثلا الان یکبار دیگه پستتان را خواندیم:))

     

    اینروزا احتیاج دارم یکی باهام جدی حرف بزنه..ومنو بخودم بیاره..

    واینکه...

    آره..حافظیه خیلی آرومه.یکی ازجاهایی ک آرومم میکنه..و دوست دارم برم...

    البته بعداز شاهچراغ..

    یاعلی

    سلام مهشید بانو :)
    بنام خدا

    سلام مهشید خوبم :-)
    نماز روت قبول باشه @>---
    تا یادم نرفته بگم ؛ یجوری وبمو ادب کردم که نگووووووووووو :)))) تا اون باشه اجیم رو اذیت نکنه ..

  • مهر فروتن
  • ممنون بابت تبریکات فراوان و متفاوتت.
  • مهر فروتن
  • سلام.
    خواهش می کنم مهشیدم. بودنم قابلتو نداره. :)
    خوبه که اینجا می شه یه لبخند ملیح گذاشت. تو سایت خودم که می ذارم نیشش نمی دونم چرا باز می شه!

    سلام :)

     

    اون شب آدرس وبت کار نمیکرد... ولی خب الان خدا رو شکر کار میکنه :)

     

    یوهو :)

     

    بابا... توی کامنت آخریت که نوشتم "سخیر خودمه" :) اینو به جای " آره مهشید همونی که تو گفتی منظورم بود" قبول کن دیگه :)

     

    خب؟ :)

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    :)
  • دستهای کوچک دعا
  • سلام .
    دستهای کوچک دعا از امروز به مناسبت ماه رمضان آپ میشه .
    اگر که دوست داری سربزن .[لبخند]

    و در طرح هامون شرکت کن و اگر که میتونی تجربــه تلخ یا شیرینه پر از درس ، تلنگر ، پیشنهاد،یه قرار خدایــی که دوست داری بصورت خصوصی برامون بذار که
    بذاریم توی وبلاگ و بقیه هم بتونن ازش استفاده کنن[قلب]
    ممنون [گل]

    به نام خدا سلام مهشید عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم..:-*
    پس شاید برا من مشکل داره..
    فرارسیدن ماه مبارک رمضان رو بهت تبریک میگم..تمام لحظه هات پر باشه از عشق..عشق به بینهایت..
  • اسماءنظری
  • به نام خداوند بخشنده ومهربان
    سلام خانم فیاضی
    نوشته هاتون خیلی قشنگ وتاثیرگذار بود دلم نیومد کامنت نذارم
    باید ازتون تشکر کرد واسه تک تک جملات قشنگتون
    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام اسماء نازنین
    ممنون از حضورت و ممنون از نظرت
    من چیزی نگفتم فقط حرفی بود که رو دلم سنگینی می کرد اما گوشی که باید بشنوه ...
  • مهر فروتن
  • سلام مهشیدم.
    خوشحالم که هستی. منم خیلی فکرم مشغول کودکی های خودمون و کودکی های امروزه.

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام اعتراف می کنم شنیدن "مهشیدم" از تو برام کلی ارزش داشت مهری...
    منم خوشحالم از بودنت نه فقط تو نت که تو خاطرات و زندگیم 

    اما داستان های امروز کودکانمان پر است از حضور بی حضوری خدا!...

    سلام مهشید... خیلی خوب می نویسی... و تاثیرگذار... امیدوارم همه مون بیش تر فکر کنیم و بیش تر از فکر، عمل کنیم.

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام مریمی
    اما بیشتر دلم می خواد خوب ببینم، خوب بشنوم، خوب گوش کنم، خوب که حرف بزنم، حرفهای خوبی هم بزنم و خوب...
    گاهی هم فقط دلم می خواد خوبی رو ببینم اونم خوب ببینم!!
  • عاطفه گرزین
  • به نام خدا
    سلام ابجی مهشیدمن
    خوبی ابجی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام آبجی عاطفه ی خودم
    من خوبم شما خوبی؟؟؟؟؟؟ :)
  • نوه ی گلت:-)
  • به نام خدا
    مهشیـــــــــــــــدم :-*
    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام نرگسی :_(
    راستی اون مطلب هم نمی دونم چرا از گوشی و کامپیوتر من درسته!

    بنام خدا

    سلام مهشیدخانوم گل.. خیلی قشنگ نوشته بودی... فقط بدنم لرزیدهمین..عالی بود..فکرکنم بایدچندباربخونمش...

    چندباااااااار..:-))

     

    آخی..پس شیراز بودی.. پست قبل رومیگم..

     

    شیراز شهر مایهههه..بهلههههههه..خوش به حالت عزیزم..اگه مشهد رفتی باز...التماس دعا....

     

    کرمانم شهرخوبیه... خاطره انگیز...هی ی ی:)

     

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    چندبار؟! :)
    خیلی ها یه بارشم نمی خونن!
    ممنون
    خوشا شیراز و وصف بی مثالش.. دلم باز شد شیراز با وجود شلوغیش اما هوای پاک داشت حافظیه خیلی آرووم بود! آروم...
    به نام خدا
    سلام آجی فرصت آپه اگه میشه بیا بخون:
    http://forsat90.blogfa.com/
    ممنون:-)
    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام:)
    اسم فرصت میاد دلم می گیره اما تا بتونم انشاءالله میام

    مهشید؟خیلی خیلی دوستتتتتتتتتت دارم........

    ببین این خیلی بااون خیلی که فکر میکنی فرق میکنه ها...این خیلی خیلیه..

    خوشحالم که مشهد بودی..نمیدونم الانم هستی یانه..رفتی پیش امام رضا..خوشبحالت..:-)زیارت قبول..

    بسم الله الرّحمن الرّحیم

    ما متنتوخوندیم..موافقم..رای هم دادیم مث بچه ی خوب ها:-)

    از این تیکه حرفت خیلی خوشم اومد..نکته مهمی که خیلی نادیده گرفته میشه خیلی!:

    یک چیز مهم تر و آن اینکه وقتی از کسی قصوری دیدیم چقدر خوبست که یادمان باشد اگر انتخاب شد برای این بود که در جایگاه گذشته اش ستودنی بود و البته قابل قبول، به هر حال همه ی ما می دانیم مدیریت شهری با جمعیت 10 میلیون ساده تر از کشوری با جمعیت 70 میلیون است و این یعنی از هیچ کس انتظار معجزه نداشته باشیم؛ چون در توان هیچ یک هم نیست!

    سلام  دوست خوبم مهشید جون

    خیلی وقت ها  میام مطالبت رو می خونم  . خوش ذوق هستی و انگار حرف دل  منو می زنی  .  دوست دارم و به یادت هستم

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام بر شهرساز انشاءالله همیشه موفق :)
    منم همیشه به یادتم برای مدتی گوشیم خاموشه فکر نکن فراموش شدی :)

    سلام :)

     

    چشمها؟

     

    اممم....

     

    راستش من اول که عکس رو دیدم یاد ضحاک افتادم که روی 2 تا دوشش مار بود

     

    اما چیز دیگه ای... امممم.... نه، یادم نمیاد...

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام زی زی جونی
    بگذریم... انشاءالله بعد :-*

    مهشید نازنینم سلام

    گلم ، من هستم البته تو حاشیه ، به بیشتر وبلاگها تون مرتب سر می زنم ولی متأسفانه بیشتر وقتها فرصت برای نظر گذاشتن ندارم ،از روزی که دوباره برگشتی ، نظراتت رو تو وبلاگ خانم عباسی دنبال میکردم ، خیلیم از اینکه دوباره در کنارمون هستی خوشحال شدم و ذوق کردم،امیدوارم این بازگشت همیشگی باشد! راستی آقاتون چطوره؟! امیدوارم در کنارهم همیشه خوش باشید و دیگه از اون تصادفهای وحشتناک در زندگیت رخ ندهد! روی ماهت رو از راه دور می بوسم! راستی خوبم ، بعد از یکی بود یکی نبود تازه قصه شروع میشه ها مهم نیست اول قصه باشیم یا نه مهم اینه که هر کدام ما تو دل این قصه حتما یه نقشی داریم !

    التماس دعا

    دوستدار همیشگیت

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    همیشه حضورتون دلگرمم می کنه و البته حیرت زده :)
    انشاءالله نقش مثبت..

    اون انیمیشن چه مشکلی داره؟

     

    منظورت شکل موهاشه؟

    سلام بانو :)

     

    چه پستی!!

     

    خیلی دلنشین بود...

     

    ولی راستشو بخوای من با همه تلاشی که کردم نتونستم تا آخرشو بخونم

     

    آخه من نمیتونم پستهای طولانی رو بخونم :(

     

    ایشالا خدا به هممون کمک کنه!

     

    خب خواهر من هزار سال بیشتره که نیومدی :)

     

    خب آدم ذوق میکنه که فراموش نشده دیگه :)

  • مرضیه احمدزاده
  • به نام خدا

    آجی مهشید سلام

    حالت خوبه ؟

    اعیاد شعبانیه مبارک باشه آجی ...

     

    در پناه خدا

    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    با تاخیر " و همچنین" :)
  • سیده فاطمه
  • بنام خدا

    سلام.
    نوشته هاتو دوست دارم..میخونمشون..کامل:*
    به فکرت هستم:*
    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    تنها کسی که کامنتهای طولانیم رو دنبال می کنه :) بازم خودت فاطمه :)))
    sسلام دوست قدیمی...اول از همه تبریک میگم انشالله در پناه حق زندگی خوب و خوشی داشته باشی
    در مورد اپت هم بهتره سکوت کنم..فقط خواستم بگم به یادتم
    اول!
    خخخخخخخخخخخخخخخخ
    به نام خدا
    سلام.
    خوندم همه مطلبت رو..
    امیدوارم یه روز همه مردم جهان طعم شیرین اسلام واقعی رو به دور از همه افراط ها و تفریط ها بچشند..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی